مثل یک چشم برهم زدن
سلام کم کم داریم به تولد یک سالگیت نزدیک میشیم 6ماه اول که زندگیت یه ذره واسمون سخت گذشت. سخت ولی شیرین نمیدونم شاید اولین تجربه من بود که مادر شدم شاید مامان هیچ وقت شب زنده داری نکشیده بود شاید دلش واسه هیچکی مثل تو نتپیده بود واسه هیچکسی اینهمه نگران نشده بود ولی بلاخره سخت وشیرین تمام شد از 7 ماهگی من عادت کردم شبا 100 بار پاشم وهمدیگرو کم کم بهتر شناختیم یعنی از ماه 7 به بعد همه چی خیلی شیرینه و زمان واسم خیلی زود گذشت وقتی ازم میپرسن بازم نینی میخوای؟ میگم اگه مثل گل پسرم باشه اره چون واقعا دلم واسه روزای نوزادیت تنگ میشه وقتی دهنتو واسه پیدا کردن شیر تکون میدادی وقتی دستامو با اون دستای کوچولوت میگرفتی وقتی منت...
نویسنده :
مامان ایلیا
14:26